یه داستان کوچک و درسی بزرگ ...

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چند تایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری که خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده!
نتیجه اخلاقی داستان از دید یک آدم مثبت بین:
عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست آرامش مال کسی است که صادق است
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند.
و یه نکته دیگه اینکه همه ی آدما بقیه رو از منظر وجدان خودشومیبینن.
A small story with powerful lesson !!!
A boy ‘n a girl were playing together. The boy had a collection of marbles. The girl had some sweets with her.
The boy told the girl that he will give her all his marbles in exchange for her sweets. The girl agreed.
The
boy kept the biggest ‘n the most beautiful marble aside ‘n gave the
rest to the girl. The girl gave him all her sweets as she had promised.
That
night, the girl slept peacefully. But the boy couldn’t sleep as he kept
wondering if the girl had hidden some sweets from him the way he had
hidden his best marble.
Moral:
If you don’t give your hundred
percent in a relationship, you’ll always keep doubting if the other
person has given his/her hundred percent.
از اینکه با شما هم کلام شده و برایتان پیام می فرستم ، بخاطر آن است که احساس می کنم در پس این پیام اتفاقی یک دوستی عمیق و ماندگار و ابدی وجود دارد. بیا باهم، در کنار هم با توجه به وجوه و علایق مشترک همدیگر راپیدا کنیم .
اگر دوست داشتی عبارت "برگ زرین" را در گوگل جستجو کن متشکرم